سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مجله التکرونیکی وبلاگ های پایگاه شهید سیدمصطفی خمینی(ره) قم

 
تاریخ : دوشنبه 90/12/29

خیلی دیرم شده بود. به زحمت وارد شدم. تا  اتوبوس خواست حرکت کند، پرت شدم به سمت زمین. ناخودآگاه دست مرد میانسالی را گرفتم که نزدیکم ایستاده بود. خدا خیلی رحم کرد. اگر دست مرد را نگرفته بودم، زمین خورده بودم. وقتی ایستادم، دستش را رها کردم ولی تازه متوجه شدم که انگشتانش جرکت نمی کند، دستش هم خیلی قرص و محکم است. مطمئنم اگر دستش به کمکم نیامده بود هیچ وقت متوجه دست مردانه مرد نمی شدم ؛ دقیقاً مثل دیگر مسافران.
مرد به روی خودش هم نیاورد؛ انگار با این دست به خیلی ها کمک کرده بود.




ارسال توسط بسیجی

اسلایدر