خبری در شهر پیچید؛ دختری را در روستاهای کردستان با دستانی بسته و سری تراشیده به جرم اینکه « این جاسوسی خمینی است !» می چرخاندند . این خبر در مدت کوتاهی همه جا پخش شد و نگرانی های مادر را به یقین تبدیل کرد. او خود ناهید بود. این ویژگی که برای کوموله و ضد انقلاب اتهام بود، برای ناهید افتخار محسوب می شد.
یک روستایی دیده های خود را از آن اتفاق اینگونه تعریف می کند « آن ها سر دختری را تراشیده بودند و او را در روستا می گرداندند. کوموله ها به آن دختر نوجوان می گفتند: (آزادت نمی کنیم مگر اینکه به خمینی توهین کنی !»
اما بصیرت ،ایمان ، شجاعت و انگیزه های معنوی توأمان با شناخت اهداف انقلاب اسلامی این دختر نوجوان دلیر،شیر بچه کردستان را برآن داشت که جان را فدای آرمان کرده و هرگز علیه امام و رهبر خود زبان باز نکند. او سنگینی و درد ناشی از برخورد سنگ با پیکرش را بیشتر تحمل می کرد تا سنگینی حرفی ناراست و قبول کژ گویی های قومی نادان سفاک صفت درباره امام و آرمانش را. ناهید تلخی شکسته شدن حریم های احترام به زنان را به کام جان خرید و هرگز دست از آرمان ها و اعتقاداتش برنداشت تا سایرین بتوانند شیرینی زندگی در زیر سایه سار پرچم قدرتمند اسلام را تجربه کنند.
آری او ناهیدبود . دختری که همچون اسمش ستاره آسمان شهدای انقلاب اسلامی شد و تا همیشه تاریخ خواهد درخشید. ستاره ای که در کهکشان فداییان ولایت، نور هدایت را از مقتدای خود و خون شهدای کربلا وام گرفت تا با درآمیختن به عنصر شهامت و ایستادگی زیر بار حرف زور قدرت های پوشالی نرود و به اوج شهادت هر آنچه شایسته مظلومان است برسد.
آزار و اذیت عناصر ضد انقلاب علیه او به حدی است که قلم قدرت بازگو کردن و چشم گستره تجسم کردن و دل خواهان بازگو کردن آن نیست؛ در آن روزگاران خفقان سیاسی و اجتماعی مردمان مستضعف روستایی که جرأت حرف زدن نداشتند، بارها و بارها به وضعیت شکنجه وحشیانه این دختر نوجوان اعتراض کردند؛ اما هیچ گوش شنوا و مرد عملی پیدا نشده بود که ناهید را از چنگال ستم آنها رهایی بخشد.